مقالات

معلم رکن اصلی و مهم ترین عنصر آموزش‌وپرورش است

دکتر غلامعلی حداد عادل


خلاصه :

آموزش‌وپرورش خوب درگرو تأمین و تربیت معلم خوب است

... ادامه از شمارۀ قبل

 

پیش از این گفتیم که معلم رکن اصلی و مهم­ترین عنصر آموزش‌وپرورش است. آموزش‌وپرورش خوب درگرو تأمین و تربیت معلم خوب است. ما، در چهار دهۀ اخیر، یعنی در سال­های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توانسته­ایم سطح پوشش آموزش‌وپرورش را وسعت بخشیم و پوشش تحصیلی اطفال واجب­التعلیم را از 70 درصد در سال­های 1357، به 98 درصد در سال 1395 برسانیم. پوشش تحصیلی دانش­آموزان دبیرستانی به‌ویژه دانش­ آموزان دختر را نیز بیش از این نسبت افزایش داده­ایم. حضور چشمگیر زنان در دانشگاه­ها نتیجۀ آن است که در همه­جای کشور برای دختران کلاس و مدرسه ایجادشده است. عدالت اجتماعی مستلزم آن بوده که تلاش کنیم همگان را در همه­جای کشور، فارغ از قومیت و نژاد و مذهب، آموزش دهیم. اکنون وظیفۀ ما این است که به‌موازات این افزایش کمّی، به اعتلای کیفی آموزش‌وپرورش در سراسر کشور بیندیشیم و نیل به اعتلای کیفی، مشروط به تأمین معلم مناسب است.

تأمین معلم کار بسیار دشوار و پیچیده­ای است و تابع چندین و چند متغیر مهم است. در این کار سنگین، باید از یک بانک اطلاعات قوی و روزآمد و یک نظام آماری قوی بهره­ گرفت. باید دقیقاً بدانیم که وضع نیروی انسانی در سراسر کشور – به تفکیک دوره­های تحصیلی (ابتدایی، دورۀ اول دبیرستان، دورۀ دوم دبیرستان) به تفکیک جنسیت آنان و نیز رشتۀ تحصیلی و تخصصی و مواد مختلف درسی آنان و به تفکیک استان و شهر و روستا و منطقه – چیست و مهم­تر از داشتن اطلاعات از وضع موجود (که نگاهی ایستا به واقعیت است) باید از روند تحوّل و آهنگ افزایش و کاهش نیروی انسانی (که بازنشستگی از اهم دلایل آن است) تصویری روشن و دقیق داشته باشیم. من در سال­هایی که مسئولیت تأمین کتاب درسی سراسر کشور را بر عهده داشته­ام، در تعیین شمارگان کتاب­های درسی و سفارش چاپ آن‌ها در هرسال برای سال آینده با یک چنین مسئلۀ چند مجهولی مواجه بوده­ام؛ اما تأمین کتاب درسی کجا و تربیت معلم کجا؟! انصافاً دومی بسیار پیچیده­تر و دشوارتر از اولی است؛ چون در اینجا سروکار ما با انسان است و هزار گرفتاری فردی و خصوصیت اجتماعی او.

باری، با تأسف بسیار باید اعتراف کنیم که در مقایسه با گسترش آموزش عالی در کشور، جایگاه و شأن دانشگاهی تربیت معلم روزبه­روز افول کرده است. آغاز تحصیلات دانشگاهی به سبک جدید در ایران یکی با تأسیس «مدرسه علوم سیاسی» (1278-1305) بود و دیگری با تأسیس «داراالمعلمین مرکزی» (1298-1307) که بعداً به «دارالمعلمین عالی» و «دانشسرای عالی» و «دانشگاه تربیت معلم» تغییر نام داد و در چند سال اخیر با تبدیل «دانشگاه تربیت معلم» به «دانشگاه خوارزمی» شناسنامۀ آن مرحوم باطل شد و اشکی هم بر مزارش ریخته نشد و برای وی مراسم تدفین و ترحیمی هم برگزار نشد.

در طول سال­های خدمتم در آموزش‌وپرورش، به تجربه دریافته­ام که دانشگاه تربیت معلم برای وزارت آموزش‌وپرورش در حکم قلبی است که باید منظم و مستمر کار کند و به همۀ بدن خون برساند، اما وزارت علوم به آن به چنین چشمی نمی­نگرد. برای وزارت علوم دانشگاه تربیت معلم حداکثر، دانشگاهی در ردیف و در عرض سایر دانشگاه­هاست (و این سخن البته برخاسته از خوش­بینی مفرط است اگر از سرِ ساده­لوحی افراطی نباشد). اهمیت ندادن به تربیت معلم مدارس در وزارت علوم ربطی به این دولت و آن دولت و این جناح سیاسی و آن جناح ندارد. آن­قدر چشم­ها به عناوین پرزرق‌وبرق رشته­های بالندۀ جدید و دانشگاه­های فنی و مهندسی خیره شده که پزشکان و مهندسانی که در چهل سال اخیر مسئولیت وزارت علوم ما را بر عهده داشته­اند نتوانسته­اند نور کم­سوی دانشگاه تربیت معلم را در میان چراغ­های پُرنور و خیره­کنندۀ دیگر دانشگاه­ها و رشته­ها تشخیص دهند.

ما، قبل از تأسیس دانشگاه فرهنگیان و واگذاری ادارۀ آن به وزارت آموزش‌وپرورش، در تأمین معلم هزار دردسر و گرفتاری و هزار ملاحظه داشتیم و انتقال این‌ها به مسئولان وزارت علوم کار آسانی نبود. آن‌ها درد ما را احساس نمی­کردند و نباید چنین توقعی را هم از آن‌ها می­داشتیم.

به قول شاعر:

در عزایی گر بُوَد صد نوحه­گر

آهِ صاحب درد را باشد اثر

جدایی بخش آموزشی وزارت بهداشت و درمان از وزارت علوم و دلایلی که طرفداران این جدایی برای آن اقامه می­کردند تجربه­ای بود که ما را در وزارت آموزش‌وپرورش و در شورای عالی انقلاب فرهنگی به فکر تکرار آن در امر تربیت معلم انداخت. نیت این بود که همان­طور که کار تأمین پزشک در کشور به دست وزارت بهداشت و درمان سپرده شد، کار تأمین معلم هم به دست خود وزارت آموزش‌وپرورش سپرده شود. چنین نیتی به‌ظاهر یعنی روی کاغذ محقق شد؛ اما عملاً تحقق نیافت. تفصیل مطلب این است که این پیشنهاد در شرایطی مطرح شد که بسیاری از اعضای هیئت‌علمی دانشگاه تربیت معلم خواهان رهایی! از وظیفۀ «تربیت معلم» از دوش خود بودند و می­خواستند دانشگاهشان، مثل سایر دانشگاه­ها، به‌اصطلاح آزاد شود و در قید آموزش‌وپرورش نباشد. وقتی پیشنهاد وزارت آموزش‌وپرورش در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد، به‌قول‌معروف، «مقتضی موجود و مانع مفقود» بود. تصویب شد که وزارت آموزش‌وپرورش دانشگاه خودش را داشته باشد؛ دانشگاه اسماً تأسیس شد ولی عملاً ساختمان و امکانات دانشگاه تربیت معلم چه در پردیسِ باسابقۀ تهران و چه در پردیس مجهز و گستردۀ حصارک کرج به وزارت آموزش‌وپرورش واگذار نشد و از همه مهم­تر استادان و اعضای هیئت‌علمی هم منتقل نشدند. بار سنگین تأمین و تربیت معلم بر عهدۀ وزارت آموزش‌وپرورش قرار گرفت بی­آنکه لوازم آن را در اختیار این وزارتخانه گذاشته باشند. آنچه از سابق در اختیار این وزارتخانه بود، از قبیل دانشگاه شهید رجایی که به تربیت دبیر فنی - حرفه­ای اختصاص داشت یا بعضی مؤسسات آموزش عالی در شهرستان­ها، کماً و کیفاً، به‌هیچ‌وجه برای تأمین معلم در کشور کافی نبود. امکانات دانشگاه فرهنگیان عمدتاً مجموعۀ امکانات مراکز تربیت معلم قبلی آموزش‌وپرورش است که به‌هیچ‌وجه متناسب با وظیفۀ سنگین این دانشگاه نیست. فاجعۀ بزرگی که بی­سروصدا در کشور اتفاق افتاد و کسی آن را نفهمید و صدایی از جایی برنخاست، انتزاع پردیس حصارک دانشگاه تربیت معلم و تبدیل آن به دانشگاه البرز بود. قبل از انقلاب، در دهۀ پنجاه، رژیم سابق به این جمع­بندی درست رسیده بود که دیگر فضا و امکانات دانشگاه تربیت‌‌معلم واقع در خیابان شهید مفتح فعلی (همان دانشسرای عالی) پاسخگوی نیاز کشور نیست و باید در جای دیگری سرمایه­گذاری وسیعی برای تربیت معلم صورت گیرد. من، تصادفاً، از نخستین روزهایی که کلنگ این پردیس عظیم در حصارک کرج به زمین زده شد شاهد شروع و پیشرفت کار ساختمان آن و شاهد وسعت و عظمت آن بودم. بعد از انقلاب، این پروژه کامل شد و معلمان آینده در آن پردیس مشغول به تحصیل بودند و از امکانات و آزمایشگاه­ها و فضاهای فرهنگی و ورزشی آن استفاده می­کردند. ازآنجاکه تأسیس دانشگاه فرهنگیان مقارن شده بود با استان شدن کرج و شکل گرفتن استان البرز و ازآنجاکه هر استانی حداقل می­باید یک دانشگاه بزرگ دولتی داشته باشد، همۀ آن ساختمان و امکانات یکجا به وزارت علوم منتقل شد و نام «دانشگاه البرز» به خود گرفت و حتی پردیس قدیمی کوچک­تر خیابان شهید مفتح هم به آموزش‌وپرورش تحویل داده نشد. حاصل این فاجعه این شد که بار سنگین تأمین سالانه حدود شصت هزار نفر معلم بر دوش آموزش‌وپرورش نهاده شد، بی­آنکه توانایی آن را داشته باشد و بی­آنکه بودجه­ای برای جبران چنین خسارتی به آموزش‌وپرورش داده‌شده باشد.

خوانندۀ این نوشته این رنج­نامه را از زبان و قلم کسی می­شنود و می­خواند که از سال 1360 تاکنون در خدمت آموزش‌وپرورش و از سی‌وهفت سال پیش تاکنون عضو شورای عالی آموزش بوده و در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز هنگام تصویب پیشنهاد تأسیس دانشگاه فرهنگیان، عضویت داشته و از بدو تأسیس این دانشگاه تاکنون عضو هیئت‌امنای آن دانشگاه است. اجازه می‌خواهم فاجعه­ای را که در کشور در کنار تربیت معلم روی‌داده قدری دقیق­تر و با ذکر عدد و رقم توضیح دهم و مستدل سازم. اگر کسی بخواهد وضعیت اسف­بار تربیت معلم خصوصاً تربیت دبیر دبیرستانی را در شرایط فعلی درک کند خوب است به آنچه در سال تحصیلی 95-1396 اتفاق افتاد توجه کند. وزارتخانه، به دلیل محدودیت‌ها و مشکلات و کمی ظرفیت دانشگاه و برای رفع کمبودهای خود، ناچار شد ده هزار نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه­های دیگر را از طریق آزمون سازمان اداری و استخدامی برای دبیری بپذیرد. قرار بود این عدّه، پس‌ازآنکه پذیرششان قطعی شد، در یک دورۀ یک­ساله با علوم تربیتی و روش­های تدریس آشنا شوند؛ اما به علت تأخیر در برگزاری امتحان و طول کشیدن گزینش و تأخیر در اعلام نتیجه از سوی سازمان اداری و استخدامی، این‌یک سال دوره به یک ماه در مرداد و شهریور سال نودوشش تقلیل یافت. معنی این سخن این است که همچنان با داشتن دانشگاهی به نام دانشگاه فرهنگیان از همان روش استفاده از معلمان حق­التدریسی دوره ندیده استفاده می­کنیم و چیزی به نام «تربیت معلم» نداریم.

در جدول زیر و نمودار پس‌ازآن، میزان خروجی معلمان از خدمت در چهار سال 1396 تا 1399 و میزان ظرفیت موجود برای تأمین معلم همان بازۀ زمانی نشان داده‌شده است.

آمار کارکنان آموزشی بازنشستۀ سال­های تحصیلی 96-1397 الی 99-1400

 

 

1396

1397

1398

1399

جمع

ابتدایی

22320

33786

42220

41669

139995

متوسطه اول

10796

17011

20401

22249

70457

متوسطه نظری

11218

12231

13646

12852

49947

فنی کار و دانش

2591

2709

3654

3793

12747

جمع

46925

65737

79921

80563

273146

پاداش پایان خدمت (میلیارد ریال)

36366

44061

59074

71928

212400

توضیح: کارکنان آموزشی شامل گروه­های معلم، مدیریت مدارس و نیروهای پشتیبانی تخصصی (مربّی پرورشی، مشاور و مراقب بهداشت) است.

0

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقایسۀ ورودی و خروجی کارکنان آموزشی طی سال­های تحصیلی 96-1397 الی 99-1400

چنانکه در نمودار نشان داده‌شده در سال تحصیلی 97-1396 در برابر خروج 48139 معلم، 25525 نفر وارد آموزش‌وپرورش خواهند شد و در سال تحصیلی 98-1397، در برابر 65737 نفر، 9935 نفر و در سال تحصیلی 99-1398، در برابر 79920 نفر، 4385 نفر و در سال تحصیلی 1400-1399، در برابر 80563 نفر خروجی تنها 7457 نفر وارد خواهند شد. جمع خروجی در این چهار سال 274352 نفر و جمع ورودی 47352 نفر است. آیا برای اینکه باور کنیم فاجعه­ای درراه است استدلال بیشتر و سند و مدرک دیگری لازم است؟

معلوم نیست این فاصلۀ وحشتناک چگونه پر خواهد شد. باید قبول کنیم که در سال­های اخیر در کار تربیت معلم در کشور قصور و تقصیر داشته­ایم. ما برای تأمین معلم در کشور، امکانات لازم را فراهم نکرده­ایم، بلکه امکانات موجود برای تأمین این مقصود را هم از وزارت آموزش‌وپرورش گرفته­ایم و به‌جاهای دیگر داده­ایم.

روزگاری، در دهۀ بیست و سی، دانشسرای عالی در کشور به‌اندازه‌ای اهمیت داشت که استادان و دانشجویان و فارغ‌التحصیلان آن، در عرصه­های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشور وزنه­ای مهم تلقّی می­شدند و دانشسرای عالی، کمابیش، پهلو به پهلوی دانشگاه تهران می­زد؛ اما امروزه وضع دانشگاه فرهنگیان، به‌رغم اسم پرطمطراقی که دارد، به‌اندازه‌ای اسف­انگیز و فلاکت­بار شده که نه ساختمانی درخور یک دانشگاه دارد و نه بودجه­ای و نه ردیف استخدامی کافی برای استخدام استاد متخصص تعلیم و تربیت.

مبالغه نیست اگر گفته شود، در دهه­های اخیر، چهل ‌تا پنجاه‌درصد معلمان ما کسانی بوده­اند که به‌عنوان نیروی حق‌التدریسی از میان دیپلمه­ها یا فارغ‌التحصیلان بقیۀ دانشگاه­های کشور شغل معلمی را برای خود انتخاب کرده­اند، بی­آنکه درس­ها و دوره­های لازم برای شغل معمی را دیده باشند. هم آن‌ها ناچار بوده­اند از بیکاری به استخدام آموزش‌وپرورش درآیند و هم آموزش‌وپرورش ناچار بوده برای رفع کمبود معلم و بی معلم نماندنِ کلاس­ها آن‌ها را استخدام کند. در این میان آنچه مضحک است و بلکه گریه­آور و دردناک است، این است که همگان، از اینکه چرا آموزش‌وپرورش به‌جای «تربیت معلم» به نیروهای حق­التدریسی متوسل می­شود شکوه و گلایه داشته­اند و درعین‌حال همه از یک‌سو، وزارت آموزش‌وپرورش را از امکانات لازم برای تربیت معلم محروم کرده و از سوی دیگر، راه را برای ورود معلمان حق‌التدریسی غیر متخصص به مدارس هموارساخته و در مجلس شورای اسلامی، برای استخدام آن‌ها، قانون گزارده‌اند. چنین قانونی، حتی درزمانی که راقم این سطور رئیس مجلس بود، باوجود رأی مخالف خود او، به تصویب رسیده و البته، هم آن موقع و هم در بقیّۀ مواقع، همه اظهار امیدواری و اطمینان کرده­اند که این آخرین باری است که ما به چنین کاری از سر ناچاری، تن درمی­دهیم و این داستان هیچ­وقت تمام نشده و این «آخرین بار» در مجلس بعدی و مجالس بعدی نیز تکرار شده است! حکایت همان کسی که گفته بود ترک سیگار، خیلی آسان است، من تاکنون پنجاه مرتبه ترک کرده­ام!

اضافه کنید بر این کلاف آشفتۀ سردرگم، هجوم آموزشیاران نهضت سوادآموزی را که می­خواهند از مزیت و اولویتی که قانون مصوب سال­های اول انقلاب به آن‌ها برای استخدام در آموزش‌وپرورش داده استفاده کنند. نتیجه این می­شود که میدان عمل وزارتخانه برای انتخاب بهترین­ها یا لااقل خوب­ها برای شغل معلمی روز­به­روز محدودتر می­شود. قانون مربوط به آموزشیاران نهضت سوادآموزی در شرایط خاص سال­های اول انقلاب تصویب‌شده تا تشویقی باشد برای ریشه­کن شدن بی­سوادی. اکنون‌که معلوم شده بی­سوادی درختی نیست که ریشه­کن شود و بیدی نیست که از این بادها بلرزد و به‌قول‌معروف معلوم شده که «نهضت ادامه دارد»! آن قانون باید به نحوی اصلاح شود که دست وزارت آموزش‌وپرورش را در تربیت و انتخاب معلم نبندد.

حقیقت تلخ این است که باآنکه دانشگاهی به نام دانشگاه فرهنگیان تأسیس‌شده نگاه دولت و سازمان مدیریت و برنامه­ریزی و وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی به آن درخور اهمیت و متناسب با وظیفۀ سنگینی که بر عهده دارد نیست. اگر خواهان عظمت ایران هستیم باید به دانشگاه فرهنگیان که سازندۀ زیرساخت لازم برای بینش و منش و دانش نسل آینده است عظمتی ببخشیم همسنگ بهترین دانشگاه­های کشور؛ حال‌آنکه وضع امروز دانشگاه فرهنگیان با چنین آرزویی بسی فاصله دارد. دانشگاه فرهنگیان در حال حاضر، با ظرفیت محدود خود، امکان تأمین حتی بیست‌وپنج درصد از نیازهای کشور به دبیران دبیرستانی را برای چهار سال آینده در اختیار ندارد. تلخ­تر از این حقیقت این واقعیت است که هیچ‌کس در کشور در این باب حرفی نمی­زند و فریادی برنمی­آورد و اعلام‌خطری نمی­کند. منِ شرمنده، به‌عنوان یک کارشناس بی ادعای آموزش‌وپرورش، به همۀ کسانی که دل درگرو ایرانی پیشرفته دارند با صراحت و به بانگ بلند فریاد می­کنم که:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بود فردایی

 

 

منبع: شماره 86 نشریه اندیشه تربیت

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.