مقالات
بایدها و نبایدهای الگوی تربیت دختران در اسلام
حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایینژاد
خلاصه :
در همین زمینه گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدرضا زیبایینژاد، رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده دربارهی بایدها و نبایدهای الگوی تربیت دختران در اسلام انجام شده است که در ادامه میخوانیم:
از نظر اسلام چه تفاوتهایی در تربیت دختران و پسران باید توسط پدر و مادر لحاظ شود؟
لطافت خاصی که از نظر عاطفی در وجود دختر است، و توصیههایی که در مورد دختران شده تا حدودی متمایز از پسران است. یک جهت بهخاطر ساختار تکوینیشان است، دختر یک مقداری شکنندگی دارد، عاطفهاش بالاست. و جهت دیگر هم اینکه دختر در آینده قرار است مسئولیت مادرانه و همسرانه داشته باشد و پسر هم مسئولیت اجتماعی و سرپرستی خانواده را داشته باشد. به همین لحاظ باید آهنگ تربیتمان برای پرورش فرزند دختر و پسر تا حدودی متفاوت باشد. در عین حالی که هر دویشان انسان هستند باید کرامت انسانی و کرامت نفس پیدا کنند، هم عزیز داشته شوند و هم اینکه بهمثابهی یک انسان با مسئولیتهای انسانیشان آشنا شوند. در این جهات با همدیگر مشترکاند.
درباره این تفاوتهای دختر و پسر مقداری بیشتر توضیح بفرمایید.
ویژگی اوّل ساخت دختر است. دختر جنس لطیف است؛ نسبت به برخی از امور مقاومتش کمتر است؛ شکنندگی بیشتری دارد و از جهتی زودتر تحت تأثیر قرار میگیرد؛ بعضی از بیتوجهیها زودتر ناراحتش میکند؛ از نظر جسمی دختر عادت ماهیانه دارد و از دو سه روز قبلش فشار عصبی خاصی دارد. در این ایام نیاز به ملاطفت بیشتر دارد؛ بهخاطر این فشار عصبیاش باید بیشتر درک و همراهیاش کنند. حتی پشتیبانیهای بهداشتی و غذایی نسبت به دختر در این ایام باید متفاوت از زمانهای دیگر باشد. از نظر روحی، روح دختر لطیف است و خیلی شفقت و مهربانی دارد.
نقش خاص دختر در قوام خانواده و تربیت نسل بعدی
دختر قرار است در آینده مادر و کانون عاطفه در خانواده شود. از نظر روحی نباید بیقواره بار بیاید. اگر دختر شما عقدهای و بیتوجه بار بیاید، فردا که میخواهد مادری کند نمیتواند نسبت به فرزندانش درست عاطفهپراکنی کند. اگر دختر شما کرامت نفسش مورد توجه قرار نگیرد، عزیز داشته نشود، موقعی که بزرگ شد نمیتواند فرزندانش را عزیز بدارد. کسی که تحقیر شد، تحقیر میکند و بیادب میشود، شوهرش و بچهاش را تحویل نمیگیرد، مشکل اجتماعی در ارتباطاتش پیدا میکند. لذا از این جهات دختر یک ویژگیهایی پیدا میکند که هم مادر، و هم پدر و هم اطرافیان باید به این خاصبودگیهای دخترانه توجه کنند.
برای مسئلهی خاص بودن جنس دختر که بیان کردید چه نکاتی باید دانسته شود؟
دختر باید در تربیتی که میشود؛ چه تربیت مدرسهای و چه تربیت خانوادگی، به یک درک درستی از زنانگی خودش برسد. دختر باید بتواند به سه چیز خوب برسد: ۱. فهم درستی از زنانگی داشته باشد؛ بداند زنانگی فرقش با مردانگی چیست. ۲. از زن بودن خودش لذت ببرد؛ احساس تعلق به جنس خودش کند و از زن بودن خودش بدش نیاید. ۳. بداند یک زن چگونه رفتار میکند؛ یک زن خوب، یک زنی است که استانداردهای تربیتیاش بالاست و باید چگونه مهارتهای خوب دختری کردن و خوب زنانگی کردن را بلد باشد.
نداشتن تصور صحیح دختر و پسر در حال بلوغ از جنس مخالفشان
مشکلی که ما امروز داریم این است که دختر و پسر ما موقعی که به سن بلوغ میرسند، از ویژگیهای خودشان تصویر درستی ندارند. از ویژگیهای جنس مقابلشان هم تصویر درستی ندارند. دختر نمیداند پسر چه تفاوتی با دختر دارد. نمیداند پسر اگر بخواهد اغوا کند یک دختر را، از چه ابزارهایی میتواند استفاده کند. نمیداند نقطه ضعف پسرانه چیست. موقعی که ازدواج کرد، باید نقطه ضعفهای شوهرش دستش باشد تا بتواند از شوهرش پشتیبانی کند یا نقطه قوتهای شوهرش را بشناسد و تفاوتهایی که مرد با زن دارد بفهمد.
درک تفاوت روانشناختی زنان و مردان مانع ایجاد تخاصم در زندگی مشترک
تفاوتهایی که میتواند باعث درک متقابل از همدیگر بشود، باعث جذابیت آن دو به همدیگر بشود، چون از آن تصویری ندارند تبدیل به عامل تخاصمشان میشود. دختر از پسر توقع زنانه دارد، میگویند مردها چقدر بیعاطفه و بیاحساساند. نمیدانند که مرد شخصیتش با زن فرق میکند. مردها هم شروع به تحقیرکردن زنها میکنند که چقدر زنها پای تلفن زیاد صحبت میکنند. خب نمیدانند که آن حرف زدن بخشی از آن حس نشاطی است که زن باید به آن دست پیدا کند. فرض کنید اگر من الآن به خانمم بگویم که فردا شب عروسی دعوتیم، ناراحت میشود. میگوید باید زودتر به من خبر میدادی. باید خودم را آماده کنم، ولی برای پسرها نه، یک لباسی میپوشند و به مراسم میروند. چرا این تفاوت وجود دارد؟ برای اینکه زن برایش دیده شدن مهم است. قضاوت دیگران در مورد خودش برایش مهم است. میخواهد ببیند دیگران دربارهی او چه قضاوتی میکنند. ولی برای پسر آن اهمیتی که برای دختر هست ندارد. خب این تفاوت روانشناختی را باید بدانند.
نقش ویژهی پدران در دوران بلوغ دختران
اگر پدر نداند که دختر در سن بلوغ نیاز به توجه خاص دارد، این دختر موقعی که این کمبود عاطفی را پیدا کرد در کوچه و خیابان یک پسری که به او لبخند میزند، زود بند دلش پاره میشود، زود اسیر محبت میشود. یک نقطه ضعف مهمی است که الان خانوادهها دارند.
نقص عملکرد آموزش و پرورش بر خلاف ادعایش
آموزش و پرورش خیلی ادعاهای بزرگ دارد. میگوید از سن ششسالگی تا هجدهسالگی مسئول اصلی تربیت، آموزش و پرورش است. خانواده و نهادهای دیگر با آموزش و پرورش مشارکت میکنند. یعنی غیر از آن آموزههای دینی ما دارد یک حرف دیگری میزند. ما میگوییم مسئول اصلی تربیت خانواده است، او میگوید مسئول اصلی تربیت من هستم و خانواده باید با من مشارکت کند. حالا که نظام آموزش و پرورش مسئول اصلی تربیت شد، پس چرا به وظیفهاش عمل نمیکند؟ آیا توانسته دختر ما را تربیت دخترانه کند؟ پسر ما را تربیت پسرانه کند؟ اصلاً دغدغه ندارد. چراکه آموزش و پرورش این پیش فرض را دارد که زنانگی و مردانگی بر ساخت اجتماع است و ما نظام تربیتیمان باید روی ویژگیهای مشترک زن و مرد کار کند. این است که در تربیت اختلال ایجاد میکند. یعنی موقعی که شما زنانگی زن را میگویید بازی است، مردانگی مرد هم تکوینی نیست، بازی است، شما دیگر آمادگی ندارید که دختر را برای زن شدن تربیت کنید، پسر را برای مرد شدن تربیت کنید.
ضعف صدا و سیما در تحقیر جایگاه پدر در خانواده
ضعفِ صدا و سیما دارد خودش را نشان میدهد. شما ببینید کدام برنامهی رسانهی ملی ما و برنامههای سینمایی است که پدر را در آن تحقیر نکنند. اگر برنامهی طنز است که پدر در آن تبدیل شده به یک آدم لودهی بیخاصیت مزاحم. موقعی که در فیلمها، پدر در خانواده تحقیر میشود، دیگر اقتدارش نمیآید. چه کسی باید حنایش رنگ داشته باشد؟ پدر. موقعی که من و شما و همهمان پدر را تحقیر کردیم، چه توقعی از او داریم؟
ما در تاریخ اسلام شاهد تربیت سه دختر برجسته توسط معصومین بودیم که حضرت فاطمهی زهرا سلاماللّهعلیها، حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها و حضرت فاطمهی معصومه سلاماللّهعلیها درواقع سه گل سرسبد دختران و زنان هستند. از مسائل مهم برای ما این است که بدانیم سیرهی تربیتی ائمه علیهمالسلام نسبت به دخترانشان چگونه بوده است؟
یک اشکال فنی در تمسک کردن به سیرهی معصوم وجود دارد. سیرهی پیامبر نسبت به دخترشان. سیرهی حضرت امیرالمؤمنین نسبت به همسرشان. اگر من دیدم امیرالمؤمنین نسبت به حضرت زهرا یک رفتارهایی را انجام داده است، خودشان هم نگفتند این رفتار را چرا انجام دادند، من باید چه کار کنم؟ چون ایشان همسرشان بوده یا چون دختر پیغمبر بوده، چون سیده و معصوم بودند اینقدر احترامشان گذاشتند؟ علت احترام برای ما معلوم نیست. اگر پیامبر اکرم به حضرت زهرا اینقدر احترام گذاشتند چون دختر بوده یا چون معصوم بوده؟ بدانیم که پیامبر دو سه تا دختر دیگر هم داشتند، به آنها هم همین اندازه احترام میگذاشتند. اتفاقاً اینقدری که میشود از سیرهی ائمهی اطهار و پیامبر اکرم نسبت به دخترهای معمولیشان استفاده کرد، از سیرهشان نسبت به حضرت زهرا نمیشود. چرا؟ چون حضرت زهرا آدم خاصی است، کسی هست که از بدو تولدشان میوهی بهشتی برایشان میآوردند. مقابل این خاصبودگی، هرکه باشد باید حضرت زهرا را تکریم و احترام کند، مگر میتواند نکند؟ پیامبر احترام خاصی به حضرت خدیجه میگذاشتند. ما نمیدانیم که رابطهی پیامبر با حضرت خدیجه، رابطهی همسرانه یا رابطهی معصومانه بوده است. رابطهشان با زنهای دیگرشان باید ببینیم چطور بوده است. چون آنها زنهای معمولی بودند، امّسلمه و عایشه بوده، حالا در آنها آدمهای خوب خیلی و آدمهای معمولی هم بود. خب اینها همسران عادی بودند. سیرهی رفتار با دیگران همسران برای ما قابل استفادهتر است و میتواند برای ما مورد استدلال قرار بگیرد.
توجه به سیرهی قولی ائمه علیهمالسلام در مورد دختران
در این مسیر و این سیره خیلی نسبت به تربیت دختران به ما توصیههای خاص شده است. نگاه کنید «ما اکرم النساء الا کریم». زن را تکریم نمیکنند مگر آن کسانی که خودشان هم عزت نفس داشته باشند. میگویند: «المؤمن یأکل بشهوة اهله». مؤمن غذا میخورد با اشتهای اهل و خانوادهاش. یعنی آنها چه میخورند همان را بخور. ویژگی منافقانه است که تو میخواهی خواست خودت را بر خانوادهات تحمیل کنی. مثلاً گفتند فقط نسبت به همسرتان کافی نیست ابراز محبت کنید، دختر هم ابراز محبت میخواهد، بالاتر از محبت، بوسه میخواهد. دختری که از پدرش محبت مردانه دیده باشد، پدرش به او بوسه زده باشد، دست روی سرش کشیده باشد، این دیگر سر گلویش عقده نمیشود که نیاز به محبت مردانه احساس کند و گول بخورد.
از افراط و تفریط در تربیت باید دوری کرد
در زمان قدیم اگر ما اخم پدرمان را میدیدیم، آن طرف توجهات پدرمان را هم میدیدیم. ولی امروزه، نسل جوان و نوجوان و کودک ما تعادل تربیتیشان به هم خورده است. فقط پفک و چیپس پدر را میبینند و تشرش را نمیبینند، یا فقط تشرش را میبینند و محبتش را نمیبینند. چون این تعادل وجود ندارد مشکل درست میشود. در معارف اسلامی مهم این است که این کفهی تربیتی باید تناسبش حفظ شود. اتفاقاً کاری که پدر میکند و متفاوت از مادر است، همین است. مادر عاطفه میدهد به بچهها، پدر عاطفهی مادر را جمعش میکند، یعنی به آن قواره میدهد. عاطفهی مادر، عاطفهی زیادی است. آن اقتدار پدرانه به شخصیت بچهها هر از گاهی قواره میدهد.
خانواده و مدرسه محل به بلوغ عاطفی و تربیتی رسیدن
پیامبر اکرم میفرمایند در اوایل سنین نوجوانیتان دختر را شوهر بدهید، یعنی موقعی که دختر به سن بلوغ میرسد شما باید تربیتش کرده باشید، یک خرده شخصیت به او بدهید. دختر سیزده، چهارده سالهتان باید یک حدی از بزرگی و یک حدی فهم از جنس مخالف داشته باشد، بتواند تا یک حدی خودش و دیگری را رتق و فتق کند. بلوغ در سن بالا بهصورت خودکار اتفاق نمیافتد، بلوغ جنسی نیست که اتوماتیک اتفاق بیفتد. بلوغ عاطفی و بلوغ تربیتی باید در خانواده و در مدرسه شکل بگیرد. وانمود کنیم به بچههایمان که دارند بزرگ میشوند، امروزشان غیر از دیروزشان باشد. متأسفانه این اتفاقات در نظام تربیتی ما نمیافتد.
نگاه نظام تربیتی اسلام به مقولهی تنبیه بهمعنای هوشیار کردن چیست؟
تنبیه چند ویژگی باید داشته باشد. تنبیه باید در مرحلهی آخر و نه در مرحلهی اول باشد. ما سه مرحله داریم؛ مرحلهی اول این است که با الگودهی به فرزندمان یک کار خوبی بکنیم، برای کار خوب پاداش بدهیم، برای کار بد پاداش ندهیم. او بفهمد فرق بین کار خوب و بد چگونه است، این یک مرحله است. مرحلهی بعدش این است که نصیحت کنیم، بگوییم این کار این ضررها را دارد، به ضرر خودت است اگر این کار را انجام دهی و الی آخر. اگر شما از این مراحل رفتید و اثر نداشت نوبت به تنبیه که میرسد، ممکن است مثلاً یک ساعت با آن قهر کنید، کم محلی کنید، این هم تنبیه است، ضرورت ندارد که شما تنبیهتان تنبیه بدنی باشد.
به هدف تنبیه و سن و جنسیت فرزندان و نوع اشتباهشان توجه کنیم
بالاخره تنبیه آزاردهنده است. شما هر تنبیهی که بکنید، با بچهتان قهر کنید، آزار به او میدهید، آزار روانی میدهید. امّا به غرض هوشیارسازی است نه به غرض حالگیری. فرق تنبیه با کینه همین است، این نیست که بگوید حالم را گرفتی حالت را میگیرم. تنبیه در مسیر تربیت است و باید چند ویژگی داشته باشد: ۱. این تنبیه به او نشان دهد که کارش اشتباه است. تنبیه فرصت بازسازی به او بدهد. ۲. اینکه تنبیه باید متناسب با ویژگیهای جسمی، جنسی و روانی فرزند باشد. تنبیه دخترانه با تنبیه پسرانه فرق میکند. تنبیه بچهی هشت ساله با بچهی سیزده ساله با بچهی هجده ساله فرق میکند. اگر بچهی من زن دارد، تنبیه کردنش با بچهی ده ساله فرق میکند. من جلوی زنش نباید سبکش کنم. کسی که گناه علنی کرده تنبیهش هم علنی است. ولی موقعی که گناه سرّی شد، شما هم سرّی و مخفیانه نصیحت میکنید. اگر نیاز دارد سرّی تنبیه میکنید. کاملاً تناسب بین گناه و آن اقدام وجود دارد.
در مورد تنبیه در تربیت اسلامی توصیهای شده؟ حالا چه نسبت به پسر، چه نسبت به دختر؟
در مورد تنبیه یک اختیاراتی به سرپرست تربیت داده شده است. نسل امروز چه بپسندد یا نپسندد. یک مرحلهای از مراحل تربیت تأدیب است. تأدیب جسمی یا روانی. تأدیب یعنی ادب کند. یک حرفی امام در تحریرالوسیله دارند، میگویند که در امربهمعروف و نهیازمنکر باید احتمال تأثیر بدهید. دوم اینکه اگر به آن شخص میگویی گناه نکن و او بدتر میکند، اینجا حق نداری به او بگویی گناه نکن، چون بدتر میکند.
تنبیه نباید از سر عجز و عصبیت باشد
تنبیه را گذاشتند تا شما به یک هدف تربیتی برسید، آن شخص آن کار زشت را انجام ندهد. اگر قرار باشد که من تنبیه کنم و آن کار زشت را انجام دهد، بیشتر هم انجام دهد، خب این چه تنبیهی است؟ بیعقلی است تنبیه نیست. تنبیه از سر عصبیت نباشد، از سر تأدیب باشد. خیلی وقتها تنبیههای ما تنبیه از سر عجز است، نمیدانیم چطور بچهمان را تربیت کنیم از تنبیه استفاده میکنیم. اگر شما ببینید که بچه دارد تقلّب میکند. یک ضربدر بزنید بالای برگهاش بگویید تصحیح نمیکنم، نمرهات را نمیدهم. ناراحت میشود یا نمیشود؟ خشونت روانی است. خب بدش میآید. ما بگوییم چون خشونت محکوم است این دختر یا پسر را نباید محکوم کنیم، بگذار تقلبش را بکند! یعنی ما کاملاً یک خشونتهای روا داریم. نمیتوانیم که اصل مسئله را منکر شویم.
تفاوت نظریههای تربیتی پست مدرنی با اصول تربیتی اسلامی
ما میدانیم نظریههای تربیتی پست مدرن که میگویند هیچ ارزش اخلاقی وجود ندارد، آنها هستند که میگویند پدر و مادر نباید در موقعیت برتر نسبت به فرزندشان باشند و به بچههایشان تحکم کنند. نهایتش این است که میگویند پدر و مادر مشاور بچههایشان هستند. حق ندارند تأدیب کنند و... چرا؟ چون میگویند تو یک ارزشی داری، او یک ارزشی دارد. آیا ما در آموزههای دینیمان همین حرف را میزنیم؟ اگر همین حرف را میزنیم خب همهی تأدیبها بد است. ولی اگر واقعاً معتقدیم که یک ارزشهای اخلاقی وجود دارد، پدر و مادر حافظ این ارزشهای اخلاقی باید باشند. آنها دیگر نمیتوانند نسبت به ارزشها بیتفاوت باشند. تأدیب اگر برخاستهی از محبت نسبت به فرزند باشد میتواند خیلی راهگشا باشد.
ما شاهد هستیم که در نظام فقهی اسلام یکسری اختیارات خاص به پدر اختصاص داده شده است، مثلاً اذن ازدواج برای دختر. چه منطق تربیتیِ مهمی پشت این اختیارات وجود دارد که تا این اندازه دست پدر را برای تربیت فرزند باز گذاشته است؟
موقعی که بچه به سن بزرگی رسید، بالغ و عاقل شد، مثلاً در خصوص دختر باکرهی رشیده بعضی از فقها معتقدند که اذن پدر لازم دارد، بعضیها هم میگویند لازم ندارد. حالا قانون ما بر اساس آن دیدگاه از فقهاست که میگویند اذن پدر لازم دارد. اما پدر یک ویژگی دارد که مادر ندارد و آن است که سرپرست خانواده است. من اگر وظیفهام اطاعت از پدر و مادر باشد، مادرم گفت این کار را بکن، پدرم گفت نکن، چه کار باید بکنم؟ در بعضی روایات هست که نسبت به مادرت چند برابر محبت کن. بالاخره مادر بیشتر حق به گردن من دارد، بارداری بوده، بعد شیردهی بوده و... خیلی خب مهم است. امّا آنجایی که اختلاف نظر میشود بین پدر و مادر حرف پدر لازم است. چرا؟ چون پدر سرپرست خانواده است.
پدر؛ سرپرست خانواده
از نظر ما خانواده مهمترین بنای اجتماعی است. همانطور که حکومت رهبر میخواهد، اداره رئیس میخواهد، برای خانواده هم خداوند نپسندیده که بدون سرپرست باشد. یعنی یک ارادهی واحد باید در خانواده حاکم باشد و خداوند نپسندیده که غیر از مرد فرد دیگری باشد. پدر باید نفوذ کلمه داشته باشد. پدر حق ندارد به مادر بگوید سرپرستی بچه با تو، من کار دارم نمیرسم و خداحافظ. پدر میتواند برخی از اختیارات را واگذار کند، ولی خودش باید نظارت کند. نمیتواند رها کند. لذا بدون شک به ضرورت فقه شیعه مرد سرپرست خانواده است. مگر اینکه مرد صلاحیتش از ناحیهی حاکم شرع زیر سؤال برود، مثلاً یک فساد مضری دارد، نمیتواند سرپرست شود، آن را از سرپرستی میاندازند.
شئون سرپرستی خانواده
سرپرستی خانواده سه شأن دارد: ۱. حمایت، یعنی یک جاهایی باید حمایت کند و پول بدهد. خرج زندگی را بدهد، نتواند از زیرش در برود. ۲. هدایت، یعنی باید راه و چاه به بچهاش نشان بدهد. ۳- نظارت، یعنی اگر بعد از اینکه هدایت کرد بچه خطا رفت باید نظارت کند، گوشزد کند و الی آخر. این سه شأن را برای پدر قائل شدند و این سه شرط در فقه شیعه چیز عجیب و غریبی نیست که ما بخواهیم از خودمان درآورده باشیم. خانواده مهم است، تربیت نسل مهم است، انسجام در تربیت هم مهم است.
خانواده محل تمرین ولایتپذیری
در خانواده هم تمرین ولایت اجتماعی است. این بحث بسیار جالبی است. آنتونی ایدن میگوید دموکراسی در جامعه اتفاق نمیافتد مگر اینکه در خانه نهادینه شده باشد. ما میگوییم ولایت در جامعه اتفاق نمیافتد مگر اینکه در خانواده نهادینه شود. اگر میخواهید من فهم درستی از ولایت اجتماعی داشته باشم و در نظام اجتماعی در خط ولایت حرکت کنم، باید تمرینش را در خانواده کرده باشم. اگر زن دید شوهر در یک تصمیمش اشتباه کرد نباید حال شوهرش را بگیرد. جلوی بچهها شوهرش را تحقیر نکند. چرا؟ چون به خانواده لطمه میخورد. باید همه در یک خط حرکت کنند. بله موقعی که تنها شدند مثلاً بچهها هم نبودند به شوهر بگوید اینطور عمل میکردی بهتر بود.
خانواده نهاد ارزشمند برای اسلام
فمنیستهای لیبرال، فمنیستهای رادیکال خانواده برایشان نهاد ارزشمندی نیست، رادیکالها میگویند خانواده باید نابود شود. پست مدرنها هم برایشان خانواده مهم نیست. ارزشهای اخلاقی و خانواده برایشان مهم نیست. چون خانواده معمولاً حافظ ارزشهای اخلاقی است که از نسل گذشته به او رسیده و در مقابل اباحیگری میایستد. این را میخواهند از ریشه بزنند.
امروز مهمترین خلأهای موجود بر سر راه تربیت درست و اسلامی دختران ما در جامعه چیست و پدر و مادرها چه اقداماتی میتوانند در این رابطه انجام بدهند؟
مشکل ما این است که الان پدر و مادرها میخواهند به بچههایشان محبت کنند، میخواهند بچههایشان را هدایت کنند، نمیدانند چه کار کنند. یک اتفاق بدی که افتاده، نسلهای گذشته میدانستند به دو دلیل چه کار کنند. یک، طبیعت مرد به او میگفت مردانگی کن، طبیعت زن هم میگفت زنانگی کن. دوم، نسل گذشتهی ما، پدر و مادرهای ما، آنهایی که عاقل بودند، این آموزشها را سینه به سینه منتقل میکردند. مثلاً زنی بود میخواست دخترش را نصیحت کند میگفت مادر جان! اگر شوهرت از در میآید و حال ندارد، با او کلکل نکنی. خب یک بحث روانشناسی مهمی است.
مشکلات خانواده معاصر در تربیت فرزند
امروزه ما آمدهایم تلقین کردیم به زن و مرد که زنانگی و مردانگی بر ساخت اجتماع است، واقعیت خارجی ندارد، دروغ است. باورت نشود که زنی، باورت نشود که مردی. دوم اینکه خانواده هم اقتدار گذشته را ندارد. پدر و مادر چیزی یاد نگرفتهاند که به نسل بعد منتقل کنند. حالا دختر من بزرگ شده، موقعی که میخواهد بچهداری کند بلد نیست. نظام تربیتی ما در مدرسه یاد نداده که چگونه تربیت کند. رسانهی ما هم که رسانهی تربیتی نیست. اینجا میبینید همهاش مشکل است.
راه برون رفت از مشکلات تربیتی خانوادههای فعلی
باید نخبگان، روحانیت، نخبگان حوزه، نخبگان دانشگاه و آنهایی که جزو مصلحان اجتماعی هستند بیایند و از چند شاخه حرکت کنند. یک شاخه بهسمت نظام تربیت رسمی آموزش و پرورش حرکت کند. آموزش و پرورش را اصلاح کنند بهسمتی که وظایف خودش را درست انجام دهد. مدیریت رسانهها را اصلاح کنند که مسئولیت تربیتی خودش را بهتر انجام دهد. از جهت دیگری بیایند مداخلهگران اجتماعی مثل حوزویان، دانشگاهیان، پدر و مادرها را آموزش دهند و بستههای آموزشی مهارتی، تربیتی، اخلاقی به ایشان بدهند، اینها برای تربیت درست فرزندانشان آماده شوند. اینها بخشی از راهکارهایی است که بهطور خلاصه میشود به آن توجه کرد.