
مقالات
سلسله مباحث اندیشۀ مطهر|روح علمی
خلاصه :
در تعلیم و تربیت باید به متعلّم روح علمی داد؛ یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت¬جویی در او پدید آیدمطلبی هم راجع به علم عرض بکنم و بحث را خاتمه بدهم. این نیز مطلبی است که از آیات و روایات خود ما استفاده میشود و اینها را ما باید در فصول تعلیم و تربیت اسلامی ذکر کنیم. این تعبیر در یکی از نوشته های خودم – فکر میکنم در کتاب امداد غیبی – است که فرق است میان عالم بودن و روح علمی داشتن، ایبسا افرادی که روح علمی دارند، ولی عالم نیستند و ایبسا کسانی که عالماند و روح علمی ندارند. عالم واقعی آنکسی است که روح علمی توأم باشد با علمش.
مقصود از روح علمی چیست؟ مقصود این است: علم اساساً از غریزۀ حقیقت جویی سرچشمه میگیرد. خداوند انسان را حقیقت طلب آفریده است؛ یعنی انسان میخواهد حقایق را آنچنانکه هستند بفهمد، میخواهد اشیا را همانطور که هستند بشناسد و درک کند و این فرع بر این است که انسان خودش را نسبت به حقایق بیطرف و بیغرض نگاه دارد. اگر انسان خودش را بیغرض نگاه دارد و بخواهد حقیقت را آنچنانکه هست کشف کند نه اینکه بخواهد حقیقت آن طوری باشد که دلش میخواهد،] در این صورت او دارای روح علمی است.] یکوقت انسان مدّعایی را پیش خودش فرض کرده، بعد میخواهد حقیقت آنجوری باشد که او دلش میخواهد، این خودش منشأ گمراهی است. در آیات سورۀ نجم این مطلب هست که یکی از منشأهای گمراهی افراد این است که هوای نفس را ]در تشخیص خود[ دخالت میدهند و در نتیجه با ذهن غرضآلود وارد مطالعۀ مسائل میشوند. گفت:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل بهسوی دیده شد
«غرض مرد را احوّل کند.» انسان اگر بیغرضی خودش را نسبت به حقیقت حفظ کند - که بسیار کار مشکلی است - خداوند او را هدایت میکند. خدا تضمین کرده است که افراد بیغرضِ حقیقتجو را رهبری کند:
«وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اَنَّ ا... لَمَعَ المُحسِنینَ.»
اصلاً روح علمی همین است. روح علمی یعنی روح حقیقتجویی، روح بیغرضی و طبعاً روح بیتعصبی، روح خالی از جمود و روح خالی از غرور. وقتی انسان روایات زیادی را که در موضوع علم واردشده است مطالعه میکند، میبیند چقدر تکیه شده است روی این مطلب که یک عالم نباید تعصب داشته باشد، نباید جمود داشته باشد، نباید تجزّم داشته باشد که هرچه من تشخیص دادم لیس الّا و فقط همین است. یک عالم نباید غرور داشته باشد و خیال کند آنچه او دارد تمام علم همان است، بلکه باید به اصل «وَ ما اُتیتُم مِنَ العِلمِ اِلّا قَلیلا» مخصوصاً توجه داشته باشد که آنچه ما از حقیقت میدانیم بسیار کم است. نتیجه این است که آنکه روح علمی دارد، از دلیل به مدّعا میرود. طلبهها میگویند: «نَحنُ اَبناءُ الدَّلیلِ، نَمیلُ حَیثُ یَمیلُ»؛ ما فرزند دلیل هستیم، هر جا دلیل برود دنبال آن میرویم. دلیل، او را بهسوی مدّعا میکشاند. ولی نقطۀ مقابل این است که انسان از مدّعا به دلیل میرود؛ یعنی اول مدّعا را انتخاب میکند، بعد میرود برای آن دلیل پیدا کند. طبعاً آن دلیلهای پیدا کردنی، دلیلهای ساختگی و تراشیدنی است و دلیل تراشیدنی دیگر دلیل واقعی نیست و منشأ گمراهی انسان میشود.
عالمهای بزرگ که روح علمی دارند، غرورشان خیلی کمتر است - یا ندارند - نسبت به افراد کمبضاعتی که روح علمی ندارند و چهارکلمهای میدانند و خیال میکنند که تمام علم همین است. در حدیثی هست که: «العِلمُ عَلی ثَلاثَة اشبار»، یعنی علم سه وجب است یا سه قطعه است یا سه مرحله است؛ «اِذا وَصَلَ اِلَی الشِّبر الاوَّل تَکَبَّرَ»، در مرحله اول تکبر به انسان دست میدهد خیال میکند که دیگر تمام حقایق عالم را میداند، «وَ اِذا وَصَلَ اِلَی الشِّبرِ الثّانی تَواضَعَ»، در مرحلۀ دوم میفهمد که نه اینطور هم نیست، میآید پایین و کوچک میشود، «وَ اذا وَصَلَ اِلَی الثّالِثِ عَلِمَ اِنَّهُ لایَعلَمُ شَیئاً» و در مرحلۀ سوم میفهمد که نسبت به آنچه باید بداند هیچ نمیداند.
بنابراین در تعلیم و تربیت باید به متعلّم روح علمی داد؛ یعنی نباید توجه فقط به این باشد که او دانا بشود، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقتجویی (و عاری از بیماریهایی که انسان را از حالت حقیقتجویی منحرف میکند؛ یعنی تعصبها، جمودها، غرورها و تکبرها) در او پدید آید. اینها را باید دور کرد تا متعلّم با روح علمی بار بیاید.