مقالات

آموزش و پرورش می تواند برای جلوگیری از مهاجرت روستاییان نقش آفرینی کند

دکتر غلامعلی حداد عادل


خلاصه :

مادام که در برنامه ریزی آموزشی و برنامه ریزی درسی خود، واقعیت‌های اجتماعی زندگی روستایی را نادیده بگیریم، آموزش‌وپرورش و مدرسه، جوانان روستایی را از روستاها می مکد و در شهرها تخلیه می کند

... ادامه از شمارۀ قبل

داستان غم­ انگیز مهاجرت روستاییان به شهرها و پدیده­ای به نام «حاشیه­ نشینی» ماجرایی است که همه از آن باخبرند و معنا و مفهوم آن این است که نیروی انسانی مولد کشور، آن‌هم در بخش کشاورزی، به شهر می­آید و نوعاً بی­کار می­ماند یا بعضاً به بخش خدمات می­ پیوندد و غالباً به‌جای آنکه تولیدکننده باشد مصرف‌کننده می­شود.

در چهار دهۀ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت­ها و نیروها و نهادهای انقلابی، همچون جهاد سازندگی در دهۀ شصت و بسیج سازندگی در سال­های بعد، خدمات زیادی به روستاها کرده­اند که قطعاً مفید و مؤثر بوده است؛ بااین‌حال، همه دیده­ایم روستاهای فراوان خالی از سکنه را که سقف­های گلی خانه­ های ویران‌شده بر دوش دیوارهای آن‌ها چنان فروریخته و آویخته که گویی گَردِ مرگ بر آن‌ها پاشیده شده است.

مهاجرت روستاییان به شهرها یک پدیدۀ اجتماعی پیچیده است و علل و عوامل مختلف دارد؛ اما نمی­توان و نباید نقش و تأثیر آموزش‌وپرورش را در این پدیدۀ نامبارک نادیده گرفت. حقیقت این است که ما مدرسه را، چه در دورۀ ابتدایی و چه متوسطه، به همه جای کشور و به‌ویژه به روستاها برده­ایم و این اقدام ملی فی­نفسه کار درستی بوده؛ اما توجه نکرده­ایم که نباید آموزشی که به دانش­آموزان و نوجوانان روستایی می­دهیم لزوماً همان آموزشی باشد که در شهرهای بزرگ مانند تهران و مشهد و اصفهان و شیراز و تبریز می­دهیم. عیب بزرگ آموزشی که ما به روستاییان می­دهیم این است که به بچه­های روستایی همان چیزهایی را آموزش می­دهیم که به بچه ­های شهری. دبیرستان­های ما، دخترانه و پسرانه، در روستاها، همان برنامۀ درسی و همان کتاب­ها و مقررات و آیینامه ­هایی را دارند که دبیرستان­های شهری ما دارند، البته با معلمانی که دانش و مهارتشان هرگز به‌پای معلمان شهری نمی­رسد. معنای این حرف این است که ما چشم خود را بر واقعیت‌های جامعۀ روستایی و مقتضیات آن بسته­ایم. درس­های دبیرستانی ما، در هیچ‌یک از رشته­ های تجربی و ریاضی و انسانی، نوجوان روستایی را برای ماندن در روستا و کار تولیدی در روستا آماده نمی­کند و در برنامۀ درسی ما هیچ نشانی از توجه خاص به‌نظام معیشت روستایی دیده نمی­شود. نتیجۀ چنین آموزشی این است که دختران و پسران روستایی، وقتی از دبیرستان دیپلم می­گیرند، عموماً چشم به دانشگاه می­دوزند؛ هر دانشگاه که شد (آزاد، پیام نور، ...) و هر رشته که شد. آنان با روستا و زندگی آبا و اجدادی خود وداع می­کنند و راهیِ شهر می­شوند. پدران که روی سرزمین­های زراعتی کار کشاورزی می­کنند، پیر و ازکارافتاده می­شوند و فوت می­کنند و فرزندان آن‌ها به‌صف بی­کاران یقه­ سفید دیپلمه و لیسانسه‌ می­پیوندند، با توقع بالا و توانایی اندک؛ و همه می­خواهند به استخدام دولت درآیند و همین خیل ناراضی و گله­ مند از دولت و نظام است که مستعد انواع کج‌رفتاری‌های فکری و اعتقادی و سیاسی و اجتماعی می­شود.

در یک‌کلام، باید بگوییم مادام که در برنامه­ ریزی آموزشی و برنامه­ریزی درسی خود، واقعیت‌های اجتماعی زندگی روستایی را نادیده بگیریم، آموزش‌وپرورش و مدرسه در روستا در حکم ماشین تخلیه و پمپ مکنده ­ای خواهد بود که جوانان روستایی را از روستاها می­مکد و در شهرها تخلیه می­کند. این ماشین، در حقیقت، جان روستای مولد را می­مکد و می­گیرد و چشمۀ تولید را می­خشکاند.

اجازه می­خواهم یک نمونه از مشاهدات عینی خود را بیان کنم. چند سال پیش، به دعوت نمایندۀ شهرستان محلات در مجلس شورای اسلامی، سفری یک‌روزه به آن شهر کرده بودم. قبلاً هم این شهر را دیده بودم و با آن آشنایی داشتم. می­دانستم که اقتصاد کشاورزی محلات بر پایۀ پرورش گل استوار است و محلات، اگر مهم­ترین قطب تولید گل­های زینتی در کشور نباشد، یکی از مراکز مهم تولید گل است. به جهت علاقه­ای که شخصاً به گل دارم از چند گلخانۀ بزرگ دیدن کردم و پای صحبت و درد دل صاحبان و مدیران آن گلخانه­ ها نشستم. از هر دری سخن گفتند و ازجمله صحبت از نیروی کار به میان آمد. آن‌ها می­گفتند آن دسته از جوانان شهر ما که به مدرسه و دانشگاه رفته­اند غالباً رغبتی به کار در این بخش نشان نمی­دهند و ما ناچاریم از کارگران افغانی استفاده کنیم، درحالی‌که جوانان خود ما با یقه­های سفید در حاشیۀ خیابان­ها بی­کار ایستاده‌اند. این نمونه را برای آن ذکر کردم تا بپرسم مهارت­های لازم در پرورش گل در کجای آموزش‌وپرورش دبیرستانی در منطقۀ محلات دیده‌شده و گنجانده‌شده است؟

آیا نمی­توان نظام آموزشی خاصی، علاوه بر نظام آموزشی دبیرستانی موجود، برای روستاها و روستاییان طراحی کرد؟ آیا نمی­توان در روستاها، در کنار مدارس معمولی که مشابه مدارس شهرند، مدارسی ایجاد کرد که در آن‌ها هم دروسی مانند دینی و زبان فارسی و تاریخ و جغرافیای ایران که هویت ملی و اعتقادی و فرهنگی جوانان را می­سازند تدریس شود و هم شبیه رشتۀ کاردانش در حدود نیمی از دروس به آموزش مهارت­هایی متناسب با اقلیم و محیط زندگی روستایی هر منطقه اختصاص یابد؟ در بوشهر و بندرعباس به صید ماهی یا کشت خرما و در کرمان و بم به کاشت پسته و خرما و مرکبات و در گیلان و مازندران به کشت برنج و صیادی و در بیرجند و قائنات به کشت زعفران و عناب و زرشک و امثال آن توجه شود؟

ممکن است گفته شود روستاییان از این نوع مدارس استقبال نخواهند کرد و احساس تبعیض خواهند کرد و به‌تبع حال و هوای حاکم بر زمانه، علاقه­ مند به تحصیل فرزندان خود در مدارسی مشابه مدارس شهری­ ها خواهند بود. پاسخ ما این است که لازم نیست دانش ­آموزان روستایی به‌اجبار از تحصیل در مدارس فعلی محروم و ممنوع شوند. وزارت آموزش‌وپرورش می­تواند به‌تدریج، در کنار مدارس متوسطۀ موجود خود، مدارسی متناسب و سازگار بانظم و نظام معیشتی هر منطقه و هر اقلیم تأسیس کند و با انواع مشوّق­ها دانش ­آموزان را به آن مدارس جذب کند و در پایان دورۀ متوسطه به آن‌ها دیپلمی هم­تراز دیپلم سایر رشته­ های مدارس متوسطه اعطا کند و حتی با تمهیداتی امکان ادامۀ تحصیل درصدی از آن‌ها را در رشته ­های کشاورزی و امثال آن، یا رشته­های شبیه آنچه امروزه در دانشگاه جامع علمی - کاربردی تدریس می­شود فراهم سازد تا این نوع مدرسه­های روستایی به کوچۀ بن­بست شبیه نشوند که دانش ­آموزان، از ترس مسدود بودن راه پیشرفت، پای در درون آن‌ها ننهند.

ازجمله مهارت­هایی که آموزش آن‌ها در مدارس روستایی ضروری است صنایع‌دستی است. صنایع‌دستی ما عمدتاً ریشه در زندگی روستایی دارند و مواد اولیۀ خود را از طبیعت می­گیرند. صنایع‌دستی ارزبر نیست، بلکه ارزآور است. نمونۀ بارز آن فرش­ بافی است که در روستاهای ما قدمتی چند هزارساله دارد. چه عیبی دارد که ما هنر قالی‌بافی را در همۀ استان­ها، در مدارس متوسطۀ روستایی دخترانه، متناسب با طرح و نقشۀ هر شهر و استان، به دختران دبیرستانی به‌صورت جدی تعلیم دهیم؟ و بر همین منوال سایر هنرها و صنایع‌دستی را به‌تناسب در برنامۀ مدارس پسرانه و دخترانۀ روستایی بگنجانیم. در دهه­ های اخیر، دامداری و صنایع لبنی و پرورش ماهی و زنبورداری و کشت­های گلخانه­ای و انواع آبیاری­های قطره­ای و تحت‌فشار در کشاورزی ایران رواج و رونق یافته است. باید پرسید واکنش آموزش‌وپرورش که عمر نسل آینده را در سال­های نوجوانی و جوانی آن‌ها در اختیار دارد، نسبت به این واقعیت‌ها و تحولات چه بوده است؟!

 

منبع: شماره 87 نشریه اندیشه تربیت

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.