مقالات
راز ماندگاری کربلا در چیست؟
خلاصه :
دکتر محمدرضا سنگریهر چه نشان عشق داشته باشد، رنگی از جاودانگی و مانایی و زوالناپذیری خواهد یافت. اگر در جریانی عشق، خالصانه جاری باشد، هرگز نخواهد مرد
ایام محرم است و امشب، شب ششم محرم است. آغاز حادثههای بزرگ در کربلای ابا عبدا... و تکوین حادثهای که ماندگارترین، عدمناپذیرترین، صیقلخوردهترین و والاترین جریان تاریخ است.
سؤال من این است که چرا پس از گذشت 1364 سال از حادثه 61 هجری در سرزمین کربلا، تنها یک حادثه در تاریخ اسلام روشن، درخشان، دلپذیر، دلربا و صیقلخورده باقیمانده است و روز به روز هم درخشانتر به سوی نسلهای آینده در حال سیر و حرکت است؟
شاید بپذیریم که حالت سوز و درد و عمق فاجعۀ انسانی حادثه، علّت ماندگاریاش باشد؛ اما این دلیل کافی و مناسب نیست. تاریخ جهان لبریز از حادثههای تلخ است؛ اما هیچ کدام ماندگار نبودهاند. ما حادثههایی را در تاریخ میشناسیم که مثلاً در یک روز هزاران انسان جان باختند و حتّی شاید شکل کشته شدن آنها کمی از شهادت یاران ابا عبدا... الحسین(ع) دردناکتر باشد. آیا اگر جلوی چشمان شما کسی را وارد کوره کنند و خاکستر آن را بیرون بریزند دردناک نیست؟ و یا اگر شما شاهد یک اتاقی باشید که در آن اتاق 350 نفر را وارد کنند و بعد کبریت بزنند و جریان گاز آنها را خاکستر کند و ساعتی بعد جویی از روغن انسان از زیر در جاری شود این صحنه وحشتناک نیست؟ اینها صحنههای دردناکی نیستند؟! ما نمونههای این را در جنگ دوم جهانی سراغ داریم. «آیشمن» در زندان شیشهای، در کتاب «من فردا به جهنم میروم»، صدها صحنه این گونه را توضیح داده است. او میگوید: «انسانها را وارد اتاقی میکردم، کبریت میزدم و در بیرون از اتاق منتظر میماندم تا جویی از روغن انسان جاری شود. من این صحنه را تماشا میکردم. دستور قتلعام میدادم و به این قتلعام نگاه میکردم.»
یکی دیگر از کتابهای تاریخی معروف، کتاب «تاریخ جهانگشای جوینی» است که نویسنده جریان حملۀ مغول را به ایران اینگونه وصف میکند: «من شاهد صحنۀ محاصرۀ شهری بودم، زنان و فرزندان را از مردان جدا میکردند، ده هزار مرد در حلقۀ سربازان مغول. سربازان مغول مردان را در انظار خانواده گردن میزدند و سرهای بریده را به بازی میگرفتند.» آیا این صحنهها تراژدی نیست؟ خیلی از این صحنههای تاریخی مربوط به پدران و گذشتگان ما بودهاند؛ اما بعد از قرن هفتم در مسیر تاریخ، به یاد این کشتگان حملۀ مغول کسی عزاداری بر پا نکرده است. درواقع، آنها ایرانی و از گذشتگان ملّت ما بودند و بر گردن ما حقی دارند؛ ولی چرا یادی از آنها نمیکنیم؟!
بعضی از ما شاید مزار پدربزرگهایمان را هم پیدا نکنیم. اگر آن قبرستان را خراب کنند و به جایش پارک بسازند، ما هیچگونه حساسیتی نشان نمیدهیم. بلکه هر از چند گاهی برای تفریح به آنجا میرویم! در حالی که ما فرزندان آنها هستیم؛ ولی وقتی میشنویم یک قافله به کربلا میرود، مشتاقانه به آنجا میرویم و عاشقانه گریه میکنیم و اشک میریزیم، مرور میکنیم و شگفتا ... ! که هر سال مرثیههای مکّرر را میشنویم و هیچگاه احساس کهنگی و تکرار نمیکنیم.
همۀ ما بارها مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس(ع) را شنیدهایم. میدانیم دستهایش را جدا کردند، بر فرقش ضربه زدند، به شکمش تیر زدند؛ ولی چرا هر بار که میشنویم برایمان تازه است؟ چه سرّی در کربلای ابا عبدالله وجود دارد که آن را از تاریخ جهان جدا کرده و در چشمها و دلها نشانده و به امروز رسانده است. این سؤال بسیار مهّم و جدّی است. چرا موقعیّتهای دیگر تاریخ اسلام این خصوصیت را ندارند؟ مگر علی (ع) کوچک است، ایشان کسی است که وقتی در جنگ احزاب شمشیرش بالا میرفت و فرود میآمد، پیامبر(ص) فرمودند: «ارزش این ضربۀ شمشیر از هر چه عبادت جن و انس است فراتر است. آن هم تا قیام قیامت!»
و این تا پایان تاریخ دنیا ادامه خواهد داشت. چه کسی میداند آن شمشیرزدن در چه روزی بوده است؟ مگر پیش از ابا عبدا...، سیّدالشهدای تاریخ حضرت حمزه نبود؟ مگر شهادتش دردناک نبود؟ اصلاً آیا میدانید چه روزی حضرت حمزه به شهادت رسید؟
حضرت زینب(س) در مقابل یزید اشاره کرد به اینکه شما «آکلة الاکباد» هستید. در هنگام شهادت حضرت حمزه بالای سرش آمد سینهاش را درید، جگرش را بیرون آورد و خورد. آن هم یک زن! حضرت میفرمایند: «شما گوشت و پوستتان از جگر شهید روییده است.» این مسئله نشان میدهد که این طور نبوده که از خشم جگر را بیرون بیاورد و زیر دندان بگذارد. بلکه از جگر حمزه خورده است. سپس دماغش را برید، گوشش را برید. مثله کردند حمزه سیِّدالشهداء را؛ امّا آیا شما میدانید که شهادتش چه روزی بود؟ و یا شنیدهاید برای آن حضرت روضه برپا کنند؟ مگر او سیّدالشهدای اوّل تاریخ اسلام نیست، پس چرا مجلس عزا برایش بر پا نمیکنند؟ تفاوت کربلا با دیگر موقعیّتها در چیست؟ علت شاخص بودنش چیست؟ کدام خون در رگهای کربلا جریان دارد که کربلا هنوز و برای همیشه زنده است؟ واقعاً کربلا چه چیزی دارد؟
عجیب است! کوتاهترین واقعۀ تاریخ اسلام، نیز همین حادثۀ کربلاست. من با مطالعه و بررسی به تاریخ برگشتم و معلوم شد روز عاشورا 21 مهر ماه سال 59 شمسی معادل 10 محرم سال 61 هجری قمری بوده است. طول روز عاشورا 13 ساعت و 38 دقیقه بود. از طرفی ابا عبدا... در لحظه غروب به شهادت رسیدند؛ لذا حضرت ابا عبدا... در حدود ساعت 4:30 - 5:30 عصر به دست «شمربن ذیالجوشن» در گودال قتلگاه به شهادت رسید. مثل این خیلی زیاد بوده، قبل از ابا عبدا... سرهای زیادی بریده شده. ازجملۀ آنها «عمرو بن حمق خزاعی» بود که اولین کسی است که در اسلام سرش را بریده و بر نیزه کردند و شهر به شهر گرداندند و حرکت دادند.
اما آیا کسی از شما میداند او که بوده است؟ او کسی بود که وقتی در آخرین لحظه شهادتش زاهر کنارش مینشیند به او میگوید: «تو برو؛ زیرا باید یک روزی در یک نهضت بزرگ انجام وظیفه کنی.» (زاهر یکی از یاران بزرگ ابا عبدا... درکربلا میشود.)
کسی میداند زاهر که بوده است؟ آری برای ما بسیار سنگین است که یاران ابا عبدا...(ع) را نشناسیم و عظمت و بزرگیشان را نفهمیم و ندانیم که چگونه جذب حضرت ابا عبدا...(ع) شدند؟
حال ببینیم کربلا چه چیزی دارد که این قدر بزرگ و مهم است و از میان میلیونها حادثه در تاریخ انسانی و اسلامی، شاخص شده است و تا کنون اثر آن باقی است. به هیچ حادثهای به اندازه این حادثه ما را توصیه نکردهاند. امام صادق(ع) ده سال حقوق میدهد وصیّت میکند که در منا در غم کربلا مجلس بپا کنند؛ اما در تاریخ اسلام نشنیدید که پولی صرف برپایی مجلس عزا جهت حمزه سیدالشهدا شود. حتّی اربعین پیامبر نیز برگزار نشده است. بعضی میگویند پیامبر شهید شمشیر نبود؛ اما امیرالمؤمنین که شهید شمشیر بود پس چرا اربعین ایشان بر پا نمیشود؟
ولی برای حسین(ع) همه چیز هست و همۀ مراسم متفاوت اجرا میگردد. اسرار این حادثۀ بزرگ و عزیز چیزی نیست جز مصداق شعر حافظ که:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
یعنی هر چه نشان عشق داشته باشد، رنگی از جاودانگی و مانایی و زوالناپذیری خواهد یافت؛ اگر در جریانی عشق، خالصانه جاری باشد، هرگز نخواهد مرد.